وقتی که سرما می خورم
اصلا ندارم اشتها
فرقی ندارد بوی نان
با بوی آش و پیتزا
وقتی مریض است دماغ
چیزی نمی خواهد شکم
من مطمئنم این دوتا
هستندخواهر های هم
وقتی که سرما می خورم وقتی مریض است دماغ بادی وزید و لانه ی خردی خراب کرد بشکست بامکی و فرو ریخت بر سری لرزید پیکری و تب گشت فرصتی از ظلم رهزنی ز رهی ماند رهروی از هم گسست رشته ی عهد و مودتی فریاد شوق دیگر از آن لانه برنخاست ناچیز گشت آرزوی چند ساله ای دور افتاد کودک خردی ز مادری |