سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خوش آمدید

تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
به رشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی
قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی
جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی
تو را آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

شوخی




برچسب ها : شعر  ,
      

دو خواهر

وقتی که سرما می خورم
اصلا ندارم اشتها
فرقی ندارد بوی نان
با بوی آش و پیتزا

وقتی مریض است دماغ
چیزی نمی خواهد شکم
من مطمئنم این دوتا
هستندخواهر های هم 





برچسب ها : شعر  ,
      

بام شکسته

بادی وزید و لانه ی خردی خراب کرد

بشکست بامکی و فرو ریخت بر سری 

لرزید پیکری و تب گشت فرصتی
افتاد مرغکی وز خون سرخ شدپری

از ظلم رهزنی ز رهی ماند رهروی
ازدستبرد حادثه ای بسته شد دری

از هم گسست رشته ی عهد و مودتی
نابود گشت نام و نشانی ز دفتری

فریاد شوق دیگر از آن لانه برنخاست
و آن خار و خس فکنده شد آخر درآذری

ناچیز گشت آرزوی چند ساله ای 

دور افتاد کودک خردی ز مادری 





برچسب ها : شعر  ,
      

فوتبال یا بسکتبال

من همیشه مرددّم که بروم در تیم فوتبال یا بسکتبال وهر یک مشکلات خود رادارند فوتبال باوجود زمین کوچک مان بازی کنان خیلی زیادند امّادربسکتبال فقط بازی کنان خیلی با عصّبانیت بازی می کنند. من بیشتر فوتبال بازی می کنم بهتر از قوم عصّبانی است!





برچسب ها : داستان  ,
      

ارتباط خانه با مدرسه

آخر کسی نیست که بگوید ساعت خواب من چرا باید به معلم گزارش شود یا ساعت اتمام تکالیف من در تّعجبم ...........معلّم هر هفته شنبه دفتر چه هارا می بیند آن هم بادقّتی بسیار امروز شنیدم که معلّم به همکلاسی عادل زندی می گوید:این دیگر چه وضع است .....ها .....صدات رونمی شنوم عادل هیچ چیزی نمی گفت معلّم گفت:برو بشین ویک پس کلّه ای آرام به او زد یعنی نزدیک بود بزند 





برچسب ها : داستان  ,
      
   1   2      >