سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فوتبال یا بسکتبال

من همیشه مرددّم که بروم در تیم فوتبال یا بسکتبال وهر یک مشکلات خود رادارند فوتبال باوجود زمین کوچک مان بازی کنان خیلی زیادند امّادربسکتبال فقط بازی کنان خیلی با عصّبانیت بازی می کنند. من بیشتر فوتبال بازی می کنم بهتر از قوم عصّبانی است!





برچسب ها : داستان  ,
      

ارتباط خانه با مدرسه

آخر کسی نیست که بگوید ساعت خواب من چرا باید به معلم گزارش شود یا ساعت اتمام تکالیف من در تّعجبم ...........معلّم هر هفته شنبه دفتر چه هارا می بیند آن هم بادقّتی بسیار امروز شنیدم که معلّم به همکلاسی عادل زندی می گوید:این دیگر چه وضع است .....ها .....صدات رونمی شنوم عادل هیچ چیزی نمی گفت معلّم گفت:برو بشین ویک پس کلّه ای آرام به او زد یعنی نزدیک بود بزند 





برچسب ها : داستان  ,
      

باران مصنوعی

آن روز هوا خیلی گرم بود. مدیر سر صف به ما گفت: دوست دارید باران الهی بر ما نازل شود؟ بچّه ها یک صدا فریاد زدند: بلههههه. مدیر گفت همگی رو به قبله بایستید. ودست هایتان را بالا برید. و دعا کنید که باران ببارد. یکدفعه احساس خیسی کردم! مبصر داشت به ما آب می پاشید.





برچسب ها : داستان  ,